قاصدك هاي نقره اي خوش خبر اما بي صدا آيينه هاي قصه گو بي گفتگو بي گفتگو بي ادعا صدای قلب عاشقو از تو نگاش میشه شنید روی سکوت ورقا میشه نوشت میشه نوشت و نت کشید دست تو فانوس شبه جادويي از آغوش ماه از واژه ها طرحي بكش با هراشاره هر نگاه مي خونم از چشماي تو حتي اگه تو نشنوي با من بيا با گوش دل تا آخر اين مثنوي سكوت تو اوج صداست از خاطره با من بگو از غربت آهنگ آه از لحن اشك آرزو پاي سفر داري اگر مهتاب رو وردار و بيا فرياد كن هر واژه را با دست هاي بي ريا دست تو فانوس شبه جادويي از آغوش ماه از واژه ها طرحي بكش با هر اشاره هر نگاه مي خونم از چشماي تو حتي اگه تو نشنوي با من بيا با گوش دل تا آخر اين مثنوي